جدول جو
جدول جو

معنی حرص داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

حرص داشتن
(شِ تَ)
آزمند بودن. حریص بودن:
تا میل نباشد به وصال از طرف دوست
سودی نکند حرص و تمنا که تو داری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
حرص داشتن
طمع داشتن، آز داشتن، حریص بودن، آزمند بودن
متضاد: قانع بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرم داشتن
تصویر شرم داشتن
باشرم بودن، باحیا بودن، خجلت داشتن، آزرم داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرق داشتن
تصویر فرق داشتن
تفاوت داشتن، متفاوت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرک داشتن
تصویر سرک داشتن
سر داشتن و فزونی داشتن چیزی نسبت به چیز دیگر در وزن یا ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا داشتن
تصویر فرا داشتن
بلند کردن و بر سر دست گرفتن، نگه داشتن، منصوب کردن، گماشتن
گوش فراداشتن: گوش دادن، شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرض داشتن
تصویر غرض داشتن
دارای قصد و هدف بودن، قصدی به سود خود و زیان دیگری داشتن، کینه و دشمنی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرا داشتن
تصویر چرا داشتن
علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چرا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرصت داشتن
تصویر فرصت داشتن
وقت مناسب داشتن برای انجام دادن کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرمت داشتن
تصویر حرمت داشتن
احترام داشتن، ارجمند داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نی یَ کَ دَ)
نرم و مهربان داشتن کسی را:
همان به که با او به آواز نرم
سخن گویم و دارمش چرب و گرم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
محترم شمردن. توقیر. (تاریخ بیهقی) :
بازگو تا چگونه داشته ای
حرمت آن بزرگوار حریم.
ناصرخسرو.
لیکن چو حرمت تو ندارد تو از گزاف
مشکن ز بهر حرمت اسلام حرمتش.
ناصرخسرو.
گر ندارد حرمتم جاهل مراکمتر نشد
سوی دانا نه نسب نه جاه و قدر و نه حسب.
ناصرخسرو.
علما و أئمۀ دین را حرمت دار. (مجالس سعدی ص 19)
لغت نامه دهخدا
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرم داشتن
تصویر نرم داشتن
نرم کردن، یانرم داشتن شکم. شکم راروان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرم نگاه داشتن چیزی را، دلجویی کردن تسلی دادن: اول دل من گرم همی داشتی و من دل برتو فرو بسته بدان شیرین گفتار، بسیار معاشرت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرق داشتن
تصویر فرق داشتن
تفاوت داشتن، امتیاز داشتن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
وقت مناسب داشتن برای اجرای کاری: گفت: فرصت تذکیر شمردن ندارم ملتمس چیست ک
فرهنگ لغت هوشیار
بلند کردن، به سویی متوجه کردن، نگهداشتن: من آن شب درآن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرا می داشتم، نصب کردن گماشتن 0 یا گوش فرا داشتن 0 استماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرض داشتن
تصویر غرض داشتن
مراد و مقصودی معین داشتن، سود خود و زیان دیگر جستن، کینه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تری داشتن
تصویر تری داشتن
رطوبتی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حال داشتن
تصویر حال داشتن
ذوق داشتن، حوصله داشتن، حالت وجد و جذبه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجت داشتن
تصویر حجت داشتن
دلیل داشتن برهان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجب داشتن
تصویر حجب داشتن
حیا داشتن شرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذر داشتن
تصویر حذر داشتن
محتاط بودن، پرهیز کردن، برحذر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمت داشتن
تصویر حرمت داشتن
ارجمند بودن احترام داشتن توفیر، حرام بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرف داشتن
تصویر شرف داشتن
آبرو و عزت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرم داشتن
تصویر شرم داشتن
خجلت داشتن آزرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرض داشتن
تصویر عرض داشتن
نمایاندن آشکارکردن، داد خواستن، درخواست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حال داشتن
تصویر حال داشتن
((تَ))
ذوق داشتن، حوصله داشتن، خوب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرض داشتن
تصویر غرض داشتن
((~. تَ))
نیت بد داشتن، کینه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا داشتن
تصویر فرا داشتن
((~. تَ))
بر سر دست گرفتن، بلند کردن، به سویی متوجه کردن، نگه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرم داشتن
تصویر کرم داشتن
دارای کرم بودن، موذی بودن، اذیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرم داشتن
تصویر شرم داشتن
خجالت کشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حذر داشتن
تصویر حذر داشتن
پرواییدن
فرهنگ واژه فارسی سره
ایرادداشتن، ایراد گرفتن
متضاد: بی حرف بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد